mohammad
عاشق تنها
اینقدر با تکبر و غرور با آدم حرف نزن … ! وقتی کسی به تو ابراز علاقه کرد … فکر نکن که فوق العاده ای !!! شاید اون کم توقعه … به سلامــــتی اون دوست مجازی که حتی یک بار هم ندیدمش اما از همین دنیای
مجازی معرفت و وفاداریش رو ثابــــت میکنه ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ خدایی دمتون گرم...مخصوصا داداش مهردادم خیلی
خیلی دلم واست تنگ شده اما چه میشه کرد باید تحمل کرد واسه این که خودمو
اروم کنم فقط خاطراتتو تو ذهنم میارم.روزی که دستاتو تو دستام گرفتم از
خوشحالی داشتم بال در میاوردم دستام بوی عطرتو گرفته بود همش دستامو جلو
صورتم میگرفتم همش تورو حس میکردم و الان دوست داشتم دوباره تو بغلت اروم
بشم کاش زود تر میومدی دلم گرفته نمیدانم بخاطر احساس زیاد بود... یا خود را در آغوش دیگری تصور میکردی...؟ بند بند تنم باز میشد... وقتی از غریبه ها میشنیدم... که چطور بندبند لباست را برایشان باز میکردی... خیلی قشنگه ها صبح از خواب بیدار بشی بعد بخوای صدای عشقتو بشنوی که انرزی بگیری خیلی راحت باهات با بداخلاقی صحبت کنه.من خیلی خوب میدونم کسی دیگه تو زندگیت اومده اما...همش میگی اعتماد نداری باشه منم واسه خودم خدایی دارم برو باهاش خوش باش.بی تو میمردم ولی به روت نیاوردم تا اینجاشم معجزه بود دووم اوردم...
چی
شد که سیگاری شدی؟ یه
شب بارون میومد… خیلی
تنها بودم.! - چی
شد که ترک کردی؟ یه شب بارون میومد… دیگه تنها نبودم.! - چی شد الکلی شدی و سیگار رو دوباره شروع کردی؟ یه شب بارون میومد… دوباره تنها شدم.! - چی
شد آوردنت اینجا ، بستریت کردن؟ یه
شب بارون میومد… خیلی تنها بودم… تو خیابون دیدمش… اون تنها نبود... خیلی سخته نگه داشتن بغض پشت تلفن...!! مخصوصا وقتی که میخوای نفهمه... هی قودتش میدی...هی... اما آخرم چیکه چیکه اشکات گونه هاتو خیس میکنه... اون موقس که یهو تلفنو قطع میکنی... بعدشم میگی خودش قطع شد چقدر اینجوری بخواب خوبه!!! گیج خوابی از خستگی داری میمیری... اما بخاطرش بیدار بودن رو تحمل میکنی... نمیخوابی چون مدونی تنهاست... چون دوست نداری تنها بیدار باشه... بیدار میمونی چون نگرانشی که نکنه نارحت بشه... آهای
....!!! شما که جفتت رو پیدا کردی... شما
که همدم و هـم نفـس داری.... شما
که واسه درد دلت یه آغوش داری که توش آروم میشی.... شما
که عشقت پیشته و بی نیازی.... آره
با شمام.... یه
لحظه رو واسه بوسیدنش از دست نده... دقیقه
های با هم بودن زود میگذره .... قدرش
رو بدون ... که
تنها موندن سخت میگذره.... داغ دلم تازه شدش وقتی دوباره دیدمش خب کی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بگو ترو ب خدا بگوووووووووووو.پس اگه نمیگی یه نشونه بده ازت خواهش میکنم آخه تو کی هستی یعنی اون کسی هستی که من میخوام فقط اسمتو بگو......یا یه نشونی که بشناسمتم مهمه برام کمکم کن خیلی داغونم بگو کی هستی همیشه
میگفت: تو
نیمه گم شده من هستی وقتی
ترکم کرد فهمیدم
که از شوق پیدا کردن نیمه
گم شدهاش خودش را گم کرد......!
بالاخره
یه روز این موبایلو بر میدارم شمارتو میگیرمو بدون سلام بهت میگم : لعنتی...
هیشكی مثل من دوستت نداشت بعدم
قطع میکنم..!!! گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم: من رفتم ؛ باهات قهرم ، دیگه تموم ! دیگه دوستت ندارم ..... چقدر دلم میخواهد بشنوم: کجا بچه لوس !؟ غلط میکنی که میری ..... مگه دست خودته ؟ رفتن به این راحتی نیست ! اما .... نمیدانم چه حکمتیست که آدمی ؛ همیشه اینجور وقتها دختری که مسخره بازی درمیاری نیگات می کنه آهای ....!!! شما که جفتت رو پیدا کردی... شما که همدم و هـم نفـس داری.... شما که واسه درد دلت یه آغوش داری که توش آروم میشی.... شما که عشقت پیشته و بی نیازی.... آره با شمام.... یه لحظه رو واسه بوسیدنش از دست نده... دقیقه های با هم بودن زود میگذره .... قدرش رو بدون ... که تنها موندن سخت میگذره.... لـبـاسـی کـه از تـنـت در مـیـاری و بـی تـوجـه پـرتـش مـیـکـنـی مـن آرزوی بـویـیـدنـش را دارم... این اواخر دیگر جواب تلفن را هم نمی داد راه خودت را برو ، کاری به کار دلم نداشته باش بیش از این مرا خسته نکن ، مرا بازیچه آن قلب نامهربانت نکن دیگه طاقت ندارم ، صبرم تمام شده و دیگر نای اشک ریختن ندارم ماندم و باور نکردی ، ماندی و در حقم بی محبتی کردی ، رفتی و شکستم دوباره آمدی و من شکسته لحظه ای شکفتم ، دوباره پرپرم کردی ، ریشه ام را از جا کندی و راحتم کردی…. نه خودت را میخواهم ، نه خاطره هایت را ، برو که عشقت را گذاشتم زیر پا گرچه هنوز برای دلم عزیزی ، گرچه گهگاهی هوس بودنت را میکنم ، به سراغم نیا که دوباره دلم را نفرین میکنم راه خودت را برو ، بی خیال من شو ، نه قلبم به درد تو میخورد نه احساسم ،اگر بازی را شروع کنم دوباره میبازم دیگر عشقت برایم رنگ و رویی ندارد ، آغوشت را باز نکن که جز هوس لذتی ندارد… نه افسوس گذشته را میخورم ، نه حسرت آینده را ، دلم میسوزد که چرا قلبم را فدا کردم در این راه راهی که مال من و تو نبود ، اگر هم خودم خواستم ، جنس تو از عشق نبود ، اگر عاشقت شدم اشتباه از قلب ساده ام بود… بعد
از اینهمه بی وفایی هایت ، دیگر به دنبال چه هستی ، با چه زبانی بگویم ،
تو آن کسی که من میخواهم نیستی ، نیستی که دلم را آرام کنی ، نیستی که در
هوای سرد دلتنگی ها مرا گرم کنی.. نه دیگر بودنت را نمیخواهم ، التماس نکن که دیگر نمیمانم! مرگ... آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم مرگ آن است.. که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم .. حال می دهد ؛ اما پرسيد به خاطر کي زنده هستي ؟ کسی را که قسمت کس دیگریست، سر راهمان قرار نده ! تا شبهای دلتنگیش برای ما باشد ، و روزهای خوشش برای دیگری....
آموخته ام که
وقتي عاشقم ،
عشق در ظاهرم
نيز نمايان
مي شود.
آموخته ام که
عشق مرکب
حرکت است نه
مقصد حرکت .
آموخته ام که
هيچ کس در
نظر ما کامل
نيست تا
زماني که
عاشقش شويم .
آموخته ام که
اين عشق است
که زخم ها را
شفا ميدهد ،
نه زمان .
آموخته ام که
تنها کسي مرا
شاد ميکند ،
که بمن
ميگويد « تو
مرا شاد کردي
»
آموخته ام که
گاهي مهربان
بودن بسيار
مهمتر از
درست بودن
است .
آموخته ام که
مهم بودن
خوبست ولي
خوب بودن
مهمتر است .
آموخته ام که
هرگز نبايد
به هديه اي
که از طرف
کودکي داده
ميشود « نه »
گفت
آموخته ام که
هميشه براي
کسي که به
هيچ عنوان
قادر به کمکش
نيستم ، دعا
کنم .
آموخته ام که
زندگي جديست
ولي ما نياز
به «دوستي»
داريم که
لحظه اي با
او از جدي
بودن دور
باشيم .
اموخته ام که
تنها چيزي که
يک شخص
ميخواهد فقط
دستي است
براي گرفتن
دست او و
قلبي براي
فهميدنش.
آموخته ام که
زير پوست سخت
همه افراد
کسي وجود
دارد که
خوشحال شود و
دوست داشته
باشد.
آموخته ام که
خدا همه چيز
را در يک روز
نيافريد ، پس
من چگونه
ميتوانم همه
چيز را در يک
روز بدست
آورم .
آموخته ام که
چشم پوشي از
حقايق آنها
را تغيير نمي
دهد.
آموخته ام که
وقتي با کسي
روبرو ميشويم
، انتظار
لبخندي از
سوي ما دارد.
آموخته ام که
لبخند
ارزانترين
راهي است که
ميتوان با آن
نگاه را وسعت
بخشيد .
آموخته ام که
باد با چراغ
خاموش کاري
ندارد.
آموخته ام که
به چيزي که
دل ندارد
نبايد دل بست
.
آموخته ام که
خوشبختي جستن
آن است نه
پيدا کردن آن
.
و آموخته ام
که قطره
درياست ، اگر
با درياست .
و آموخته ام
که عشق ،
مهرباني ،
گذشت ، صداقت
وبلند نظري
خصلت
انسانهاي
انسان است.
هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم مثل یک کابوس است.
هنوز هم عاشقم ، با اینکه عشق برایم یک شکنجه است.
عاشق می مانم چون عهد بسته ام با او که با من هم قسم شده است بمانم.
و چون ،او که با من هم قسم شده است را خیلی دوست میدارم.
با اینکه عشق یک بازی است ، اما من این بازی را دوست دارم ، چون هم بازی ام
با اینکه عشق زودگذر است اما من این گذر لحظه ها را دوست میدارم چونکه میدانم.
صادق باش ای عاشق جاودانه ام ، لایق باش ، لایق این دل عاشق و پر از درد من باش.
بمان ، چون من تو را دوست میدارم ، بیشتر از آنچه که تصور میکنی
ای عزیز این دل خسته و سوخته من ، تو بیشتر از هر عزیزی در این دل برای
ای عشق من ساده نباش ، به حرفهای آنانکه عشق برایشان پوچ است بی توجه باش
هنوز هم عاشقم ، عاشق می مانم و خواهم ماند.
بگذار بگویند دیوانه ا م ، وقتی یک قلب پاک و مهربان را دوست میدارم و آن چه سکوتی پر کرده فضامونو نمیگیم چرا پس به هم حرفامونو دلامون واسه هم یه دل شده یه ذره چرا جدا کنیم ما سرنوشتامونو یه عده منتظر تاما باهم درگیرشیم نمیخوان منو تو به هم دیگه نزدیک شیم اگه دلخوری پیش اومده باید حل شه یادته عا کردیم که پای هم پیرشیم نبینم یه وقت ناراحت از من بری یه گوشه بغض کنی مگه من مردم که بهم میگی دیگه غریبو داغونی کی به نو گفته که تو زندگیم فقط چند روزی مهمونی ما این همه از هم دور نبودیم اخه کی مارو چشم زده؟ منو تو باهیشکی بد نبودیم چرا دنیا باما بده؟ چقدر بهت گفتم که تو این شهرگوش به حرف کسی نده...
سخته عاشق باشی ولی هیچکس ندونه اشکاتو زودی پاک کنی کسی نفهمه سخته دوسش داشته باشی ولی ندونه سخته نگاهش بکنی اما نخونه قشنگیه عشق که میکن شاید همین جاست تواونو دوست داشته باشی شایدخدا خواست سخته به قربون چشاش بری تو رویا قدم قدم گریه کنی کنار دریا سخته همش توفکرباشی شاید نخوادت خاطره هات ورق ورق بیاد به
یادت خاطره هات یکی یکی بیاد به یادت
بچه بودیم از آسمان باران می آمد ، بزرگ شده ایم از چشم هایمان می آید ! بچه بودیم دل دردها را با هزار ناله می گفتیم ! همه می فهمیدند … بزرگ شده ایم … درد دلمان را به صد زبان ، به کسی می گوییم … و هیچ کس نمی فهمد !
یک روز یک پسر و دختر جوان دست در دست هم از خیابانی عبور میکردند جلوی ویترین یک مغازه می ایستند دختر:وای چه پالتوی زیبایی پسر: عزیزم بیا بریم تو بپوش ببین دوست داری؟ وارد مغازه میشوند دختر پالتو را امتحان میکند و بعد از نیم ساعت میگه که خوشش اومده پسر: ببخشید قیمت این پالتو چنده؟ فروشنده:360 هزار تومان پسر: باشه میخرمش دختر:آروم میگه ولی تو اینهمه پول رو از کجا میاری؟ پسر:پس اندازه 1ساله ام هست نگران نباش چشمان دختر از شدت خوشحالی برق میزند دختر:ولی تو خیلی برای جمع آوری این پول زحمت کشیدی میخواستی گیتار مورد علاقه ات رو بخری پسر جوان رو به دختر بر میگرده و میگه: مهم نیست عزیزم مهم اینکه با این هدیه تو را خوشحال میکنم برای خرید گیتار میتونم 1سال دیگه صبر کنم بعد از خرید پالتو هردو روانه پارک شدن پسر:عزیزم من رو دوست داری؟ دختر: آره پسر: چقدر؟ دختر: خیلی پسر: یعنی به غیر از من هیچکس رو دوست نداری و نداشتی؟ دختر: خوب معلومه نه یک فالگیر به آنها نزدیک میشود رو به دختر میکند و میگویید بیا فالت رو بگیرم دست دختر را میگیرد فالگیر: بختت بلنده دختر زندگی خوبی داری و آینده ای درخشان عاشقی عاشق چشمان پسر جوان از شدت خوشحالی برق میزند فالگیر: عاشق یک پسر جوان یک پسر قدبلند با موهای مشکی و چشمان آبی دختر ناگهان دست و پایش را گم میکند پسر وا میرود دختر دستهایش را از دستهای فالگیر بیرون میکشد چشمان پسر پر از اشک میشود رو به دختر می ایستدو میگویید : او را میشناسم همین حالا از او یک پالتو خریدیم دختر سرش را پایین می اندازد پسر: تو اون پالتو را نمیخواستی فقط میخواستی او را ببینی ما هر روز از آن مغازه عبور میکردیم و همیشه تو از آنجا چیزی میخواستی چقدر ساده بودم نفهمیدم چرا با من اینکارو کردی چرا؟ دختر آروم از کنارش عبور کرد او حتی پالتو مورد علاقه اش را با خود نبرد.
صبح بلند شی ببینی که دیگه دوستش نداری خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اونی که جونتو واسش گذاشتی خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بره و پیشت نمونه خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه تازه فردای همون روز از دوست عاشقش با خبر شه خیلی سخته توی پاییزبا کسی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت ولی اون نخواد بمونه همیشه سنگ صبورت خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
قصه عشق من و تو قصه همیشه تکرار آخر قصه ما هم قصه همیشگی شد
![]()







با اونی که جامو گرفت میگم که نزدیکه بهش
اشکام یکی یکی اومد میترسیدم نگاش کنم
بغض گلومو گرفته بود چون نمیشد صداش کنم
چطور دلش اومد بره اونی که زندگیم بودش
تموم دنیا میدونن عشق همیشگیم بودش
دلم میخواس میمردمو اون لحظه رو نمیدیدم
مثل همیشه حالشو از عکس اون میپرسیدم

بچه ها به دادم برسین خیلی داغونم



و چشمهاش برق می زنه و زیر لب می گه عزیزم...!!
دختری که روسری بد رنگ رو که براش خریدی سر می کنه
و میاد به دیدنت...!!
دختری که وقتی قدم می زنید و یه پسر خوش تیپ تر می بینه،
خودش رو بیشتر می چسبونه بهت...!!
دختری که وقتی از همه شاکی هستی و داد می زنی ،
هیچی نمی گه، فقط آروم دستتو می گیره...!!
دختری که روز زن براش یه شاخه گل می خری ،
با به لبخند غمگین می گه مهم خودتی...!!
این دخترو حق نداری اذیت کنی...!


![]()
.
.
.
مشترک مورد نظر در آغوش دیگری بود!



![]()
با اينکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ،
بهش گفتم به خاطر هيچ کس
پرسيد پس به خاطر چي زنده هستي ؟
با اينکه دلم داد مي زد به خاطر دل تو
با يک چشم پر از اشک بهش گفتم به خاطر هيچ چيز .
ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي ؟
در حالي که گريه مي کرد گفت :
به خاطر کسي که براي هيچ زنده است
![]()
![]()
![]()

تا آخر با من می ماند و مرا دوست میدارد.
![]()
زندگی و عمر زودتر از لحظه های عاشقی به پایان میرسد.
![]()
میدانم که تو لایقی و میدانم که صداقت دل تو آنقدرها است .
که دل پر از دروغ مرا شرمنده آن پاکی خودش کند.
بمان با من گرچه این قلب من ارزش آن قلب آسمانی تو را ندارد.![]()
و بیشتر از آنچه که در قصه ها میخوانی.
![]()
من عزیزتری و بیشتر از هر کسی برای این دل مقدس تر و دوست داشتنی تری.
![]()
و تو خودت با قلب من سازگار باش.
![]()
میگویند عشق بی معناست ، و عشقی در این زمانه وجود ندارد.
ولی من هنوز هم عاشقم.

قلب نیز مرا دوست میدارد آنگاه وقتی همه با حسرت به من و او نگاه می اندازند
دیوانه میشوند، حالا دیوانه کیست؟ دیوانه آن کسی است که از نگاه
با حسرت ، به یک عشق آتشین مجنون شده است.
آری من هنوز هم عاشقم...
قصه تلخ جدایی قصه یار دل آزار
قصه مرگ "شقایق " توی گلدون غریبی
قصه رفتن بی من گفتن خدا نگهدار
قصه تنها نشستن واسه این قلب شکسته
قلبی که تو سینه مرده دلی که شکسته از یار
قصه عاشق خسته کسی که هستیش و باخته
با همه خستگی و غم هنوزم تشنه دیدار
قصه دلی که از غم واسه هیچکی نمیخونه
واسه او ساکت نشستن بی صدایی شده تکرار
قصه دل واپسی ها تو شبای تلخ رفتن
موندن و دوباره مردن شده سهم این گنهکار
قصه مرگ محبت دیگه بعد رفتن تو
دل دیوونه به یادت عاشق و زخمی و بیمار
تو سفر كردي و رفتي دل من مونده گرفتار
| قالب رايگان وبلاگ پيجك دات نت |
















همین الان که بش احتیاج دارم...
خودش میدونه چقدر عزیزه...
...
نظر یادت نره















محمد09374854540